طبیبانه ترین شعر حافظ.....
چند نکته زیبا از کتاب طبیبانه های حافظ اثر استاد دکتر احمد مدنی ( فوق تخصص نوزادان - شیراز )
فاتحهای چو آمدی بر سر خستهای بخوان لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود گو نفسی که روح را میکنم از پی اش روان
در این دو بیت ، حافظ که بیمار و بستری است ، دوستان عیادت کننده را به خواندن فاتحه دعوت می کند. در روزگار ما فقط برای شخص درگذشته فاتحه می خوانند و مجلس فاتحه خوانی فقط برای درگذشتگان تشکیل می شود اما به یقین می توان گفت که در زمان حافظ رسم چنین بوده است که برای بیمار نیز برای شفا و بمنظور دعای خیر برای زنده ماندن فاتحه خوانده شود.
به طور مثال علی افضل قزوینی که طبیب معاصر حافظ بوده است به پسرش که محصل طب بود دستور داده بود گفتگوی خود با مریض را با بسم الله الرحمان الرحیم آغاز کند و بعد سوره فاتحه بخواند و سپس به مطالعه سابقه بیمار بپردازد.
در بیت دوم نیز شاعر از یارانی که برای عیادت او آمده اند خالصانه سپاسگزاری می کند . بطور کلی بازدید و احوالپرسی از حال دوستان و آشنایان و همچنین عیادت از بیماران را در روزگار حافظ پرسش می گفته اند.
ای که طبیب خستهای روی زبان من ببین کاین دم و دود سینهام بار دل است بر زبان
در این بیت حافظ از طبیبی که به دیدار او آمده است درخواست می کند که روی زبان باردار او را نگاه کند. باید دانست که در طب قدیم به هنگام معاینه بالینی بیمار ، دیدن روی زبان و مشاهده حالات آن ، از برجسته ترین نکات تشخیصی بود چون معتقد بودند که حالات زبان ، ناشی از ابتلائات مزاجی و معده است. گرچه در طب امروز نیز معاینه زبان یکی از راههای تشخیص بیماریهاست.
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت همچو تبم نمیرود آتش مهر از استخوان
حافظ بیمار و تب دار ، از آتش سوزان تب عشق می گوید . وی در این بیت چنین اظهار می کند که گر چه تبی که استخوانهای او را گرم کرده بود فعلا از وجودش بیرون رفته است ، اما یادآور می شود که آتش محبت دوست مانند تب گذرا نیست و هرگز از استخوان او بیرون نخواهد رفت.
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن چشمم از آن دو چشم تو خسته شدهست و ناتوان
دلم از عشق به خال تو (که بر روی چهره آتشینت قرارگرفته) در آتش بیقراری قرار دارد و دیدگانم از تأثیر چشمان (بیمار) تو خسته و ناتوان شده اند.
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین نبض مرا که میدهد هیچ ز زندگی نشان
حافظ در این بیت از طبیب می خواهد که تب او را فرو نشاند.اما اگر عارفانه به آن نگاه شود در واقع حافظ می گوید : حرارت تن من و تبی که دارم فقط ناشی از تب مهر دوست و اندوه عشق یار است. و همین حرارت است که نبض مرا به ضربان واداشته است . اگر با اشک فراوان و داغی که می ریزم - تا به مثابه آبی گرم تمام وجود مرا پاشویه دهد - این تب سوزان فرونشانده شود ، خواهی دید که نبض من دیگر ضربان نخواهد داشت و در این صورت دیگر نشانی از زندگی در من نخواهی دید. اما به راستی نبض حافظ برای کدام معشوق ضربان داشته است؟ ظاهرا طب قدیم می توانسته است گره این مشکل را نیز بگشاید. ابوعلی سینا گفته است : " می توان از تغییر نبض ، معشوق را شناخت . ما این آزمایش را کرده ایم و از آن بهره ها برده ایم."
آن که مدام شیشهام از پی عیش داده است شیشهام از چه میبرد پیش طبیب هر زمان
نمی دانم آن کسی که برای شادکامی، پیوسته شیشه شراب به من می داد برای چه قاروره و شیشه ادرارم را هر روز برای معاینه نزد طبیب می برد؟
اهمیتی که تشخیص بیماریها با دیدن ادرار در آن زمان داشته ، طبیعتا سودجویان طبیب نما را نیز وسوسه می کرده است تا با ادعای تشخیص و درمان بیماریها از راه دیدن ادرار ف مردم ساده دل را فریب دهند و مال اندوزی کنند. و بطوریکه در تاریخ پزشکی آمده ، در زمان خلفای عباسی ، شایعترین و متداول ترین داعیه نادرست در بین مدعیان طبابت ، همین بوده است.
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
همانگونه که طبیب پس از استفسار از حال بیمار و معاینه بالینی ، بر حسب تشخیصی که می دهد نسخه ای می نویسد ، حافظ نیز در پایان طبیبانه ترین غزل خود ، دست به قلم برده و برای بیماری عشق ، نسخه ای برای عشاق عالم نوشته است. حافظ اعتقاد دارد که برای درمان بیماری عشق می بایست به ترک همه اطبای جسمی و ظاهری گفت و به عنوان دارو، نسخه شربتی را پیچید که طبیبی عارف به روحیات بیمار نوشته است. و این طبیب فرزانه و دل آگاه ، و این حکیم دلسوخته و درد آشنا چه کسی جز حافظ می تواند باشد؟ براستی که حلاوت و شهد سخنش همچون شربتی از آب حیات است ، و غزلیاتش می بایست به عنوان نسخه آخرین ، برای هر دل سودازده ، و برای هر بیمار دردمند عشق خوانده و تجویز و تنفیذ شود.